ختنه کردن نی نی
بالاخره بعد از تموم شدن زردی تون و یکم جون گرفتنت تصمیم گرفتم ببرمت واسه ختنه کردن چون شنیده بودم هرچی زودتر این کار انجام شه واسه خودتون بهتره خلاصه تماس گرفتم به بیمارستان عسگریه و نوبت زدم واسه ٢١ اسفند که دقیقا شما ٢١ روزت بود و به همراه مامان جون فضیله رفتیم بیمارستان و پذیرش شدیم و منتظر موندیم که صدامون کنن خلاصه صدات کردند و مامان جون بردنت تو اتاق به همراه چند تا نی نی دیگه من پشت در مونده بودم و خیلی استرس داشتم که شما چیکار می کنی از پسش بر میایی یا نه ولی شما پسر قوی بودی البته خیلی گریه کرده بودی و مامان جون و از گریه های تو گریه اش گرفته بود تا بالاخره کارشون تموم شد و اوردنت بیرون . توصیه کرده بودن یه قطره استامینوفن بهت بدیم تا دردت ساکت شه و من سریعا خریدم و هرچند همونجا یه قرص دادن و گفتن حل کنین تو اب و اون اب و بهت بدیم ماهم طبق گفته شون این کار و کردیم و برگشتیم خونه و مامان جون هم برگشت خونه خودشون و فردای اون روز رفتیم خونه مامان جون چندروزی اونجابودیمن تا بهتر شی خلاصه اینم به نوعی مهمترین قسمت زندگی شما بود و بعد از ٤ روز حلقه دورش افتاد زود زود خوب شد قربون پسر خوش زخمم برم