، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

سبحان بهرامی جلفائی

سلام مامان سبحان هستم دوست دارم خاطراتشو ثبت کنم

تکون خوردن وروجک خودم

امروز خیلی واضح تکونات و حس کردم مادری البته خیلی وقته شما ابراز وجود کردی ولی مثل امروز نبود که خیلی واضح باشه واسه همین اومدم این روز به این قشنگی و تو وبلاگت ثبت کنم الهی مادر فدات شه راستی امروز رفتم جواب آزمایشم و گرفتم تا فردا ببرم خانوم دکترت ببینه و دوباره از حالت با خبر شم و بهترین آهنگ زنگیم که طپش قلبت هست رو بشنوم امیدوارم که مشکلی نباشه و این 3 ماه دیگه به راحتی بگذره اخه این اواخر که شما داری بزرگتر میشی منم دارم اذیت میشم مخصوصا شبا کمردرد دارم و همینطور کشاله ران پام هم درد میگیره ولی همه اینا را با جون و دل خریدارم تا عزیزترین عزیزم رو ببینم ...
6 آذر 1391

رفتم دکتر تا از حالت خبردارشم

جوجوی نازم دیروز رفتم دکتر تا از حالت با خبر شم با مامان جون باهم رفتیم تا رسیدم رفتیم نوبت گرفتیم تا اینکه صدام کرد و گفت خانم رضایی منم بلند شدم و رفتم گفت برو رو وزنه 3 کیلو تو یک ماه اضافه کرده بودم و فشار م و گرفت و بعدم گوشی گذاشت صدای قلب نازت و شنیدم قربونت برم من ایشالله که طپش قلبت همیشگی باشه مامانی بعدشم واسم ازمایش اهن نوشت تا ببینه که اهن بدنم چطور و بعد بهش گفتم میشه واسم سونو گرافی بنویسید گفت می ترسم ضرر داشته باشه و سه ماهه اخر مینویسم     ...
10 آبان 1391

اولین تکون جوجه ام

دیشب برای اولین بار تکونات و به وضوح حس کردم واییییییی که چه حس خوبی بود قربونت برم مامانی که من و از چشم انتظاری در اوردی .فقط حیف که این حس و فعلا من حس می کنم و هنوز نشده بابایی ات حس کنه ولی ایشالله هرچه زودتر اونم حس می کنه هرچند تو بیشتر واسه اون واکنش نشون میدی فدات شم جوجوی خودم. اولین تکونت رو توی هفته 21 انجام دادی اینا را واست ثبت می کنم تا بعدا بیایی بخونی و لذت ببری ...
7 آبان 1391

سونوگرافی سلامت جنین

اول ماه پنجم بود رفتم پیش خانم طهرانی گفت باید یه سونوگرافی بری تا از سلامت نی نی ات با خبر شم و بعدم یک دارو داد تا شما بهتر بتونی رشد کنی قرص کلسیم و اهن و امگا داد چند روز بعدم رفتم سونوگرافی قبلش اونقد شیرینی خورده بودم تا شما خودت و نشون بدی اما انگاری خجالت کشیدی ولی قربونت برم دستات و گذاشته بودی کنار گوشت اقای دکتر میگفت ببین داره برات اذان میگه . ببین چه سر خوشگلی داره الهی قربونت برم مادر بعدم گفت که وزنت 200 گرم و ضربان قلبت هم 147 بود . به اقای اسماعیلی گفتم جنسیتش مشخص نیست گفت نه چون خیلی هنوز کوچیکه ولی از حرکاتش بهش میخوره پسر باشه ولی بازم بهت قول نمی دم منم گفتم من سلامتش برام مهمه که خداراشکر سالم بودی راستی اونروز با ...
18 مهر 1391

رفتن به دکتر و تشکیل پرونده دادن

بعد از اینکه مطمئن شدم باردارم رفتم پیش دکتر طهرانی که قبلش هم واسه آزمایشات قبل بارداری پیشش می رفتم و بهش اطلاع دادم که باردار شدم و اونم خیلی خوشحال بود و بهم تبریک گفت و بعدم واسم یه سری آزمایش دیگه نوشت که رفتم انجام دادم و خداراشکر همه چیز خوب بود بعد از یه مدت که گذشت و تو داشتی جون می گرفتی دکتر واسم سونو نوشت که ببینه قلبت تشکیل شده یا نه واسه همینم من رفتم و واسه اولین با فقط ساک حاملگی و دیدن چون زود رفته بودم و چند هفته بعد رفتم و گفتند که جنین دارای ضربان قلب می باشد و همونجا خداراشکر کردم که سالمی عزیزم من خیلی سونو گرافی رفتم اونم به خاطر تو وروجک توی ماه دوم و سوم 1 چند بار لکه بینی داشتم که خیلی میترسیدم ولی هر با...
17 مهر 1391

تقدیم به موهبت الهی خودم

سلام عزیزم تصمیم گرفتم این وبلاگ و واسه شما درست کنم تا بعدا که بزرگ شدی ببینی و لذت ببری من واسه اومدنت 1 سال متظر شدم تا بالاخره خداوند توماه خرداد تو رو گذاشت تودلم و بعد توی تیر ماه من به وسیله تست بیبی فهمیدم تودلمی اونم تو چه روزی ، روز نیمه شعبان ولادت اقا امام زمان ایشالله که خود اقا هم نگهدارت باشه مادری حالا می خوام عکس بیبی چکتو واست بزارم فندق مامان اینم از بیبی چک که تا چند روز من رو تو شوک قرار داده بود تا بالاخره رفتم ازمایش خون و فهمیدم که خدا تو رو به من داده شاید باورت نشه من و بابایی ات چه جوری خودمون و رسوندیم تا آزمایشگاه آریا و بعدشم بابایی گفت من دم در وایمیسم تو برو بگیر منم رفتم از خانوم پرستار جواب و ب...
17 مهر 1391